خاطرات خوب
خاطرم از خاطرات خوب تو خالی مباد دیده ام دُردی کِش درد تو بادا تا ابد
سینه ام می سوزد از سودای سحرانگیز تو چشمۀ چشمم بجوشد اشکبارا تا ابد
رفتی و غافل از این، کین کشتی بی ناخدا چون شکافد سینه امواج غمها تا ابد
شادیم بگرفتی و نوشاندیم زهر فراق باشد هر جا، شهد نوشانش خدایا تا ابد
یک دَمش غافل مباش و باش یار و یاورش گر چه بگذشت از من بی یار و تنها تا ابد
چشمها آرد به وجد و گریه ها آرد به چشم یاد آن لبخند ناز و چشم گیرا تا ابد
شرم دار از چشم من چون زار می گِریم هنوز از غم آن راز پنهان، آشکارا تا ابد
رهگذاران بی رخ مهتاب اندر شام تار بی گمان مانند حیران، کنج صحرا تا ابد
من در این صحرای غم در آرزوی وصل تو ره چه جویم چون تویی آن ماه و تارا تا ابد
ره تویی، همره تویی، مقصود و منزلگه تویی من که باشم، خاک این ره ای دریغا تا ابد
می دهد بر بادم آخر، دست طوفان قضا اوج گیرم بی مهابا سوی اعلی تا ابد
هر زمینی را نشینم، سبز گردانم ز عشق هم کنون، تا مرگ خود، تا روز عُقبی، تا ابد
شاعر : اسلام مظفری
1.851851836651.53678153315سلام
جالب بود
پیش منم بیا
بلاگ من در مورد
کار در منزل برای خانمای باذوقه
اگه خواستی منو با همین عنوان لینک کن و بگو به چه اسمی لینکت کنم
و یه چیز دیگه وبلاگ منو با اینترنت اکسپلورر باز کن که خوشگلتره
منتظرتم مرسی
سلام بر خرم...پسر خاله دمت گرم بازم منتظریم
سلام مهندس
خیلی خوش آمدی
موفق و پیروز باشی
شادمون کردی
مرسی
سلام.خیلی شعر زیبایی بود...........راستی شما آقای مظفری دبیر شیمی هرمز نیستین؟ ما از شاگردای ایشون بودیم